خلاصه اززبان نویسنده:
یه داستان از یه زندگی، شایدم 2 تا. آشنا برای بعضیها و غریبه و مجهول برای یه عده دیگه. کسایی که شاید دیده باشیم و شایدم نه.
یه دختر و یه پسر که به دنیا اومدن و ساخته شدن برای زندگی مجردی و تنهایی. هیچ رقمه شکل و رفتارشون به مسئولیت و تعهد و … نمی خوره.
زندگیهای مستقل با عقاید و رفتارهای خاص خودشون که شاید برای بعضیها قابل قبول نباشه.
حالا تصور کنید این دوتا آدم سر راه هم قرار بگیرن. چه جوری با هم کنار میان ؟؟؟؟..پایان خوش باتشکرهای بالا400وامتیازبالای400درهرپست .
نکته مهم این داستان اینه که دختر و پسر داستان کاملا” شخصیتهای واقعی هستن. کارها و اتفاقات و زندگیهاشون کاملا” واقعیه. پس اگه چیزی دیدید که خوشتون نیومد لطفا” خرده نگیرید من مجبورم که خود واقعیشونو بنویسم چون ازشون اجازه گرفتم که خودشونو تمام و کمال بنویسم.
البته میگم داستان واقعی تا اونجایی واقعیه که من براشون تصمیم نگرفتم و دست تو زندگیشون نبردم.