loading...
هر رمانی بخوای تو وبلاگمون هست
REYHANEH بازدید : 402 شنبه 17 مرداد 1394 نظرات (2)

سلام عزیزان

ریحانه هستم

خوش حالم از این که به وبلاگمون اومدین

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقاد داشتین بهمون بگین

وبلاگمون تازس و مطالبمون کم یاریمون کنین و با نظراتون بهمون کمک کنین

نویسنده هم قبول میکنیم

راستی کسایی که میخان رماناشون رو تو فضای مجازی بزارن میتونن رماناشون رو تو وبلاگ ما با اسم خودشون بزارن تنها راهشم اینه که تو نظرات بهمون بگین

در ضمن هر رمانیم خاستین بگین بزاریم

هرپستیم مشکل داشت بگین درستش کنیم

ممنون میشم عضو بشین

ممنون

 

با ما در اینستاگرام و تلگرام در ارتباط باشید برای ورود کلیک کنید.

تلگرام

اینستاگرام

REYHANEH بازدید : 1160 سه شنبه 20 مرداد 1394 نظرات (0)

قسمت آخر

یوهوووووووووو تموم شد...............

خب بازم بگم بفرمایین نویسندگی

رماناتون رو تو وبلاگ مامیتونین بزارین

بعدانظر بدین

اشکال داشت بگین

رمانایی که میخاینم واسه دانلود یا بخش بخش گذاشتنم بگین همین!

REYHANEH بازدید : 5915 شنبه 17 مرداد 1394 نظرات (0)

خلاصه داستان :

داستان راجبه پسری هستش که بنا به دلایلی در تیمارستان بستری شده و متاسفانه هیچکسی نمیدونه مشکلش چیه و نمیتونه حریفش بشه چون فوق العاده پرخاشگره، تا اینکه …!

دانلود در ادامه مطلب.......

 

REYHANEH بازدید : 4377 شنبه 17 مرداد 1394 نظرات (1)

خلاصه داستان :

داستان راجبه پسری هستش که بنا به دلایلی در تیمارستان بستری شده و متاسفانه هیچکسی نمیدونه مشکلش چیه و نمیتونه حریفش بشه چون فوق العاده پرخاشگره، تا اینکه …!

ژانر و توضیحات نویسنده :

تخیلی، راز آلود ، کمی ترسناک و عاشقانه

یکی از بهترین رماناس که دو جلده حتما بخونین...

دانلود در ادامه...

REYHANEH بازدید : 600 پنجشنبه 15 مرداد 1394 نظرات (0)

خلاصه داستان :

بهار همون شبی که می خواد صندوق رو باز کنه و بفهمه منظور مادرش از بیان اون حرف ها چی بوده..ناگهان برق ها قطع میشه..رعد برق شدیدی می زنه..شدت باران زیاد بوده..بهار می ترسه..برای اولین بار از وقتی تنها شده می ترسه..میره بیرون که از همسایه شون کمک بگیره..از صدای رعد وبرق وحشت داشته..ولی همین که قدم به داخل کوچه میذاره و جلوی خونه ی همسایه می ایسته..ناگهان دستی جلوی دهانش رو می گیره و..
در ادامه می خونید که بهار توسط کیارش به دبی فرستاده میشه..قراره به یکی از شیخ های پولدار عرب فروخته بشه..به خاطر زیبایی که داشته همه خواهانش بودن..اونجا با مردی به اسم” پارسا شاهد “اشنا میشه..البته اشنایی که نه..پارسا شاهد می خواد بهار رو بخره..مرد جوانی خوش پوش و جذاب و بسیـــار زیاد پولدار که دو رگه..از پدر ایرانی واز مادر عرب..جذابه و مغرور..همیشه دنبال بهترین هاست..کسی که خیلی سخت میشه جلوش بایستی..و معلوم نیست چی پیش میاد..ایا بهار قسمت این مرد جوان میشه یا اینکه....

دانلود در ادامه مطلب...

 

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نویسندگان
    آمار سایت
  • کل مطالب : 68
  • کل نظرات : 25
  • افراد آنلاین : 4
  • تعداد اعضا : 18
  • آی پی امروز : 52
  • آی پی دیروز : 23
  • بازدید امروز : 56
  • باردید دیروز : 32
  • گوگل امروز : 2
  • گوگل دیروز : 16
  • بازدید هفته : 463
  • بازدید ماه : 463
  • بازدید سال : 19,250
  • بازدید کلی : 308,159